سایه



هنگامی که چشم ها روی هم میروند، هنر به مانند پر لطیفی مرا قلقلک می کند تا زیبایی رو ببینم.
خط هایی پر شده از آزادی فرم ها را می سازند، و واژه ها و رنگ ها و نت ها در آن غرق می شوند.
ابژه ها از گرمای نگاهم در این بهار آب می شوند، و قطراتش بر روی زمان می چکد؛ زمان تهی می شود و عطرش همه جا می پیچد.
 


هنگامی که چشم ها از سنگینی زمان به روی هم میروند، هنر به مانند پر لطیفی مرا قلقلک می کند تا زیبایی رو ببینم.
خط هایی پر شده از آزادی فرم ها را می سازند، و واژه ها و رنگ ها و نت ها در آن غرق می شوند.
ابژه ها از گرمای نگاهم در این بهار آب می شوند، و قطراتش بر روی زمان می چکد؛ زمان تهی می شود و عطرش همه جا می پیچد.
 


 

مثلث سیرپینسکی

 


قشنگ ترین چیزی که الان به ذهنم میاد، یک نوشته زشت هست مثل همین نوشته؛ زشتیش منظورم از اول تا نوشته هست یعنی اون که بعد از کلمه همین هست و قسمت قشنگش از زشتیش تا قسمت . که فعلا وجود ندارند.
دیگه چه چیزی میون این کلمات پریشانِ با نظم متن رو قشنگ تر میکنه، شاید یک کلمه تصادفی؛ و اینکه هرچه بیشتر کلمه بهش اضافه کنم زشتیش قشنگ میشه "شوریده" مثل الان که گفتم زشتیش قشنگ میشه "شوریده" و الان که گفتم الان که گفتم زشتیش قشنگ میشه "شوریده" و . 

 

(شوریده همون کلمه تصادفی بود)


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها